"رهایی"
تا که پس از چندی تو را دیدم
دل از تمام احوالات بد گزیدم
دل رها کردم کز تمام گریه ها
خود رها شدم در میان لحظه ها
این دم را بس لحظه ای کشیدم به اندر میان سینه ام
این نفس را بس چشیدم در فراق و نبودنت
بس عجیب بود زیستن این لحظه ها
اما چو چشم باز کردم و دیدم تو را اندر میان نورها
جستم و فهمیدم و که خوب زیستم اقلا این لحظه را
پ.ن:بعد از دو هفته احساس میکنم حالم خوب شده اقلا بهتر از روزهای قبل ان هم بعد از دیدن یارِجانم؛پرواز نور!
اگر روزی حالش بود پرواز نور را معرفی میکنم!