پرواز نور

پرواز نور

ثبت خاطرات روزهایی که فقط یکبارند...
پرواز نور

پرواز نور

ثبت خاطرات روزهایی که فقط یکبارند...

انتظارِ یافتن

شکوفه ها شکفتند،برگ ها سبز شدند،میوه ها جوانه زدند چندی بعد برگها خشک شدند و خزیدند،طولی نکشید که شاخه ها لخت شدند و این چرخه به اندازه بزرگی تمام وجودت تکرار شد و من همچنان منتظرم

انتظار برای پیدا کردن!

نمی دانم پیدا کردن تو،یا یافتن خودم در تو...

"پرواز"

ادامه زنگ تاریخ دیروز...

هیچستان

به سراغ من اگر می آیی،پشت هیچستانم

پشت هیچستان جایی است؛

بر فراز کوه ها،سوار بر موج ها

در میان انبوه درختان جنگل سبز

روی شن های کویر و بین گل های صحرا

پشت هیچستان جایی است که من در آنجا گم ترین گم گشته ی شهرم.

جایی که من از خردی خود هم ریز ترم

من حتی از پشت هیچستان هم هیچ ترم.

پشت هیچستان اسمش هیچ است و خود همه چیز

و من در میان هیچستان این جهان گم گشتم

گم ترین پیدای این شهر بیدار

"پرواز"

پنجشنبه ۱۴۰۳/۲/۶ ۱۰:۵۶ زنگ تاریخ

پ.ن:وسط حرف های حوصله سر بر دبیر تاریخ ناگهان دو مصرع اول شعر پشت هیچستان سهراب سپهری بر لبم جاری شد ولی طور دگر ادامه پیدا کرد... .