تو برای من به مانند ارامش شعری
وسط غزل های حافظ
بین درخت های جنگل شمال
زیر باران
و آغوش و دیگر هیچ
من برای تو از این روزها که نمی شناختمت میگویم
و تو نیز برای من از همین روزهایت میگویی
آنقدر کنار هم و در آغوش یکدیگر حرف میزنیم و میخوانیم و از دلمیگوییم تا باران بند بیاید و خورشید طلوع کند.
تو زیباترین نخواسته ی نشدنی دل من هستی جانم❤️