به سراغ من اگر می آیی،پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است؛
بر فراز کوه ها،سوار بر موج ها
در میان انبوه درختان جنگل سبز
روی شن های کویر و بین گل های صحرا
پشت هیچستان جایی است که من در آنجا گم ترین گم گشته ی شهرم.
جایی که من از خردی خود هم ریز ترم
من حتی از پشت هیچستان هم هیچ ترم.
پشت هیچستان اسمش هیچ است و خود همه چیز
و من در میان هیچستان این جهان گم گشتم
گم ترین پیدای این شهر بیدار
"پرواز"
پنجشنبه ۱۴۰۳/۲/۶ ۱۰:۵۶ زنگ تاریخ
پ.ن:وسط حرف های حوصله سر بر دبیر تاریخ ناگهان دو مصرع اول شعر پشت هیچستان سهراب سپهری بر لبم جاری شد ولی طور دگر ادامه پیدا کرد... .