پرواز نور

پرواز نور

ثبت خاطرات روزهایی که فقط یکبارند...
پرواز نور

پرواز نور

ثبت خاطرات روزهایی که فقط یکبارند...

امروز

اصلا روز خوبی نبود،بابا جراحی کرد و حالش خوب نیست زیاد

خودم نمره چشمم رفت بالا

مامان هم چشمانش ضعیف تر شد

به سبب تمام اینها من و مامان جرقه ای زدیم ولی خیلی زود حل شد

خودم هم که در شرف سرما خوردن هستم و فعلا در حال تقلا برای مریض نشدن و نیفتادن هستم...!

پ.ن:اینا رو نوشتم که بدونم یه روزی از تمام اینها گذشتم و به روزهای اینده رسیدم پس دمم گرم